پرنیا:مامان می دونی آرزوی من چیه ؟ مامان:نه عزیزم چیه؟ پرنیا:دلم می خواد ازدواج کنم مامان: .....ولی بدون اینکه در چهره ام تغییری ایجاد کنم جواب دادم که دخترم این که چیزی نیست تو هم بزرگ می شی وبه موقعش ازدواج می کنی نگران نباش. ................................................................................................................................... پرنیا :مامان اجازه می دی یک روز که عصبانی شدم وسیله ها رو بشکونم مامان: چرا عزیزم ؟ پرنیا:آخه تو تلویزیون هرکی عصبانی می شه وسیله ها رو می شکنه مامان :حالا دلت می خواد چی بشکنی پرنیا:مثلا آینه ٰلیوان....... .................................................................